درزمستان سر دکلاغی برای جوجه هایش غذا پیدا نمی کرد و به ناچار از گوشت تنش
می کند و به آنهامیدادتازنده بمانند و نمیرندزمستان که تمام شدکلاغ مرد بعد از مرگ
مادرجوجه هایش گفتند چه خوب شد که مرد خسته شده بودیم از این غذای تکراری
این است واقعیت تلخ روزگار.....
نظرات شما عزیزان: